فقط حیدر امیرالمومنین است

        

فصل پنجم : بر بالين رسول خدا(ص ) 
نفرين ابدى  
اصبع بن نباته در شمار ياوران وفادار و پيروان راستين اميرمؤ منان (ع ) است او در لحظه اى كه مولايش در بستر شهادت آرميده بود و لحظات پايانى عمر خود را سپرى مى كرد، بر بالين وى حاضر شد و با اصرار از آن حضرت تقاضاى حديث كرد. با اينكه حال حضرت مساعد نبود اما در عين حال ، خواهش ابن نباته را پذيرفت و واقعه زير را براى او چنين نقل كرد:
اصبغ ! همان طور كه تو به عيادتم آمدى ، يك روز هم من به عيادت رسول خدا(ص ) رفته بودم . رسول خدا(ص ) از من خواست تا به ميان مردم روم و آنان را براى شنيدن پيامى از جانب او به مسجد فرا خوانم . حضرت فرمودند: به مسجد برو و بر فراز منبر، يك پله پايينتر از جايى كه من مى نشينم بايست و با مردم چنين بگو:
... نفرين بر كسى كه مورد خشم و عاق والدين خود قرار گيرد؛
نفرين بر آنكه از مولاى خويش بگريزد؛
نفرين بر كسى كه در مزد اجير خيانت ورزد و او را از حقّش محروم سازد
.
اينها جملاتى بود كه به امر آن حضرت گفتم و از منبر به زير آمدم . در اين بين مردى از انتهاى مسجد در حالى كه جمعيت را مى شكافت و سعى داشت خود را به من برساند، پيش آمد و گفت :
اى اباالحسن ! سه جمله به اختصار (و گوشه و كنايه ) گفتى ، آنها را براى ما تشريح كن .
من در پاسخ او چيزى نگفتم ، و نزد پيامبر خدا بازگشتم و سخن آن مرد را نقل كردم .
(اصبغ مى گويد: در اين هنگام حضرت يكى از انگشتان مرا در ميان دست خود گرفت و فرمود:) اصبغ ! رسول خدا، نيز انگشتان مرا چنين در دست گرفته بود و با همين حال در شرح آن كلمات فرمود:
على ! من و تو پدران اين امت هستيم ، هر كس ما را به خشم آورد لعنت خدا بر او باد. من و تو مولاى اين مردم هستيم ، هر كه از ما بگريزد به نفرين ابدى مبتلا گردد. من و تو اجير اين امت هستيم ، هر كس در اجرت ما (كه دوستى اهل بيت و عترت رسول خدا است ) خيانت ورزد به لعنت خدا و دورى از لطف او گرفتار گردد. پس حضرت آمين گفت و من نيز آمين گفتم ....
قال على (ع ): ... يا اصبغ ! انى اتيت رسول الله عائدا كما جئت الساعه . فقال يا ابا الحسن ! اخرج فناد فى الناس الصلاه جامعه و اصعد المنبر و قم دون مقامى بمرقاه و قل للناس : لا من عق والديه فلعنه الله عليه ، الا من ابق من مواليه فلعنه الله عليه ، الا من ظلم اجيرا اجرته فلعنه الله عليه .
... يا اصبغ ! ففعلت ما امرنى به حبيبى رسول الله فقام من اقصى المسجد رجل ، فقال : يا ابا الحسن ! تكلمت بثالث كلمات و اوجزتهن فاشرحهن انا، فلم ارد جوابا حتى اتيت رسول الله فقلت ما كان من الرجل ، قال الاصبغ ثم اخذ بيدى قال :
... يا اصبغ ! كذا تناول رسول الله اصبعا من اصابع يدى كما تناولت اصبعا من اصابع يدك ، ثم قال : يا اباالحسن ! الا و انى و انت ابوا هذه الامه فمن عقنا فلعنه الله عليه الا و انى و انت موليا هذه الانه فعلى من ابق عنا لعنه الله الا و انى انت اجيرا هذه الامه فمن ظلمنا اجرتنا فلعنه الله عليه ثم قال آمين فقلت : آمين ....(206)

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید..........................


برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 28 اسفند 1392برچسب:,

] [ ] [ محسن ]

[ ]